۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

آفتابکاران،22،می،2016 : فراخوان احمد شهید برای آزادی فوری زندانی سیاسی نرگس محمدی


احمد شهید گزارشگر ویژه حقوق‌بشر در امور ایران خواستار آزادی فوری زندانی سیاسی نرگس محمدی از زندان اوین شد. وی گفت: نرگس محمدی حتی یک ساعت هم نباید در زندان نگاهداری شود.
کمیساریای عالی حقوق‌بشر، عفو بین‌الملل و گزارشگران بدون مرز نیز صدور احکام سنگین برای نرگس محمدی را محکوم کردند و خواستار آزادی فوری وی شدند.
نرگس محمدی مبتلا به بیماری ریه و فلج عضلانی است و به گفته پزشکان، عوارض این دو بیماری در فضای زندان و محیط‌های تنش‌زا تشدید می‌شود. او بارها در زندان دچار شوک عصبی شده و در حالی که با دست‌بند و پابند به تخت بسته شده بود در بیمارستان بستری شده بود. گروهی از کارشناسان حقوق‌بشر سازمان ملل‌متحد ضمن اعتراض به محکومیت تازه نرگس محمدی، خواستار آزادی فوری او شدند.
پیشتر سخنگوی کمیساریای حقوق‌بشر سازمان ملل‌متحد برای حقوق‌بشر روز جمعه 31اردیبهشت طی بیانیه‌یی خواستار آزادی فوری زندانی سیاسی نرگس محمدی شده بود.
در بیانیه کمیساریای حقوق‌بشر آمده است: «ما از صدور حکم زندانی سیاسی، نرگس محمدی به 16سال زندان، وحشت‌زده شدیم. خانم محمدی در حال حاضر در زندان اوین، محکومیت خود را می‌گذارند. ما بر این عقیده هستیم که این مدافع حقوق‌بشر در شرایط نیازمندی جدی پزشکی قرار دارد و بنا‌ به گزارشها به او امکان دسترسی کافی به مراقبتهای تخصصی پزشکی که مورد نیاز او است، داده نشده است.

دفتر حقوق‌بشر سازمان ملل‌متحد و دیگر مکانیزیمهای حقوق‌بشری برای مدتهای طولانی از مقامهای رژیم ایران، خواسته‌اند که خانم نرگس محمدی را آزاد کنند، اما فایده‌یی نداشته است. محکومیت او بیانگر این است که در ایران به‌طور فزاینده تحمل دفاع از حقوق‌بشر پایین آمده است. ما از مقامهای رژیم ایران، مصرانه می‌خواهیم فوراً خانم نرگس محمدی را آزاد کنند و تمامی کسانی که صرفاً بخاطر دفاع از حقوق انسانی خود بازداشت شده‌اند آزاد شوند» .

آفتابکاران،22،می،2016 :” یحیی زارع زندانی سرفرازدهه 60 دارفانی را وداع گفت “


با نهایت تاسف مطلع شدیم که زندانی سربلند و قهرمان دهه 60 ، آقای یحیی زارع گل چشمه از میان ما پر کشیده است . یحیی زارع زندانی مقاومی بود که در بیدادگاه رژیم خمینی به اعدام محکوم شد اما توانست شجاعانه چند روز قبل از اعدام از زندان رژیم خمینی بگریزد .
آقای زارع از اعضاء اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی بود که تا آخرین لحظات حیاتش بر آرمان خود متعهد و به پیمانش با شهدا صادق و وفادار باقی ماند . یحیی سرانجام پس از چند سال دست و پنجه نرم کردن با بیماری امروز 21 می 2016 برابر با 1 خرداد1395 از میان ما پر کشید .
اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی فقدان این یار گرامی را به تمامی زندانیان سیاسی و همه آزاد اندیشان تسلیت عرض نموده و خود را در غم بزرگ خانواده آن مرحوم شریک میداند .
باشد تا به پاس فداکاری و رنجهایی که این عزیز از دست رفته کشیده است در جوف رحمت ایزدی به آرامش ابدی دست یابد …. روحش شاد و یادش گرامی باد .

اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی

همبستگی ملی،22،می،2016 : فراخوان سامانتا پاور برای آزادی زندانی سیاسی نرگس محمدی

فراخوانسامانتا پاور برای  آزادی زندانی سیاسی نرگس محمدی



سامانتا پاور نماینده آمریکا در شورای امنیت سازمان ملل متحد در توئیت خود، خواستار آزادی زندانی سیاسی نرگس محمدی شد.
 در این توئیت حکم 10 سال زندان، نرگس محمدی وحشتناک خوانده شده و آمده است مدافع حقوق بشر در ایران نرگس محمدی به ناحق زندانی شده است و باید او آزاد باشد . در عوض، او را به زندان بیشتری محکوم کردند .
خاطرنشان می شود کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت نیز طی اطلاعیه یی به جامعه جهانی برای لغو حکم ظالمانه علیه خانم محمدی و آزادی فوری اوفراخوان داد.
کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت ایران حکم دژخیمان قضاییه رژیم زن‌ستیز آخوندی علیه خانم نرگس محمدی را قویاً محکوم می‌کند. محکومیت ظالمانه خانم محمدی به ۱۰سال حبس صرفاً مبین ضعف و تزلزل و وحشت رژیم آخوندی است که آن را در مقابل کمترین اعتراض و مخالفتی به‌شدت آسیب‌پذیر کرده است.

کمیسیون زنان شورای ملی مقاومت سکوت جامعه جهانی در مقابل موج اعدام و سرکوب و دستگیریهای خودسرانه و مجازاتهای قرون‌وسطایی توسط رژیم آخوندی را قویاً تقبیح کرد و مجامع بین‌المللی مدافع حقوق‌بشر، حقوق زنان و به‌خصوص کمیسر عالی حقوق‌بشر، گزارشگر ویژه ملل‌متحد درباره وضعیت حقوق‌بشر در ایران، گروه کار بازداشتهای خودسرانه، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور خشونت زنان و دیگر ارگانهای ذیربط را به اقدام فوری و مؤثر برای لغو حکم قضاییه آخوندی علیه خانم محمدی و آزادی فوری و بی‌قید و شرط او فراخواند.
 همچنین عفو بین‌الملل  روز پنجشنبه 30اردیبهشت طی بیانیه‌یی حکم16سال زندان، زندانی سیاسی نرگس محمدی را محکوم کرد و شدیداً به آن اعتراض کرد و آن را حمله همه‌جانبه به مدافعان حقوق‌بشر دانست.
 در این بیانیه با عنوان «حکم ۱۶ سال حبس مدافع حقوق‌بشر با بیماری جدی نشان از سرکوب همه‌جانبه در ایران» دارد، آمده است: «حکم شوک‌آور ۱۶ سال حبس برای نرگس محمدی مدافع برجسته حقوق‌بشر که از چند بیماری جدی و مزمن رنج می‌برد، یک حمله همه‌جانبه به مدافعان حقوق‌بشر در ایران است. این حکم نشان‌ می‌دهد که چگونه رژیم ایران از سیستم قضایی به‌عنوان یک ابزار برای سرکوب استفاده می‌کند.»

فیلیپ لوتر، مدیر بخش خاورمیانه و شمال آفریقا در سازمان عفو بین‌الملل در این بیانیه خاطرنشان کرد: «حکم نرگس محمدی یکی دیگر از نمونه‌های دلسرد کننده‌ استفاده رژیم ایران از اتهامات مبهم امنیت ملی برای سرکوب فعالیت مسالمت‌آمیز آزادی بیان است. شکی نیست وی به‌دلیل تعهد مسرانه به ارزش‌های حقوق‌بشری به ناحق مجازات شده‌است. مقامهای رژیم ایران خط‌ مشی بی‌رحمانه خود برای مسکوت ساختن مدافعان حقوق‌بشر و ارعاب منتقدان بالقوه را روشن ساخته‌اند.»
 وی تأکید کرد: «این موضوع برای مقامهای رژیم ایران یک شرمساری است که با یک مدافع برجسته حقوق‌بشر که مثل چراغ هدایت و امید نمایان است مثل یک جنایتکار رفتار می‌کنند. این اقدامات افشاگر آن است که حقوق‌بشر واژه‌ای بی‌معنی بر لبان آنان است و چیزی جز تحقیر اصول پایه‌های عدالت نیست.»

 فیلیپ لوتر در پایان تأکید کرد «نرگس محمدی یک زندانی سیاسی است و مقامهای رژیم ایران بایستی فوراً و بدون قید و شرط او را آزاد و محکومیت وی را لغو کنند.»
 لازم به یادآوری است دستگاه قضایی رژیم آخوندی زندانی سیاسی نرگس محمدی را به ۱۶ سال زندان محکوم کردند. این حکم روز چهارشنبه ۲۹ اردیبهشت توسط شعبه ۱۵ بیدادگاه رژیم در تهران که به ریاست دژخیم قاضی صلواتی، برگزار شده بود، اعلام شد. بنا‌ به این حکم ده سال به بهانه راه‌اندازی و مدیریت کمپین (کارزار لغو گام به گام اعدام) صادر شده است، یک سال به زندان به اتهام 'اقدام علیه امنیت رژیم' و ۵ سال زندان به اتهام 'اجتماع و تبانی به قصد تبلیغ علیه نظام آخوندی ' صادر شده است.

توییت سامانتا پاور ۱ خرداد ۹۵

همبستگی ملی،22،می،2016 : اسماعیل عبدی در بیمارستان


اسماعیل عبدی در بیمارستان
اسماعیل عبدی، دبیرکل کانون صنفی معلمان ایران، که به تازگی پس از اعتصاب غذای ۱۶ اعتصاب با قرار وثیقه آزاد شده است، روز شنبه اول خرداد ۹۵ به دلیل عفونت و خونریزی کلیه‌هایش در کرج به بیمارستان مراجعه کرد.

پزشکان معالج پس از بررسی های اولیه و مداوا در بیمارستان کرج اعلام کردند، وی می‌بایست برای ادامه‌ معالجات تخصصی به بیمارستان موسوم به هاشمی‌نژاد تهران مراجعه کند.
اسماعیل عبدی، در ماه فوریه مطلع شد که توسط بیدادگاه رژیم به ۶ سال زندان محکوم شده است. اتهام وی ”تبلیغات گسترده علیه نظام“ و ”تجمع و توطئه برای ارتکاب جرایم علیه امنیت رژیم“ عنوان شده است.


این اتهامات به‌خاطر فعالیتهای وی در برپایی تظاهرات توسط معلمان و اعضای انجمن صنفی معلمان در بیرون مجلس آخوندی در اعتراض علیه درآمد کم، بودجه کم آموزشی و زندانی شدن معلمان کانون صنفی معلمان بوده است

همبستگی ملی،22،می،2016 : بیست و چهارمین روز اعتصاب غذای زندانی سیاسی جعفر عظیم زاده


بیست و چهارمین روز اعتصاب غذای زندانی سیاسی جعفر عظیم زاده
زندانی سیاسی جعفر عظیم زاده روز شنبه اول خرداد ۹۵ بیست و چهارمین روز اعتصاب غذای خود را در حالی پشت سر گذاشت که به دلیل افت شدید فشار خون، دژخیمان او را سراسیمه به بیمارستان طالقانی منتقل کردند.

بنا به گزارشهای منتشر شده، وضعیت جسمی این زندانی سیاسی طی ۲ روز گذشته رو به وخامت شدید گذاشته بود. اما بازجویان وزارت بدنام اطلاعات آخوندی، از رسیدگی به خواسته های وی و انتقال این زندانی سیاسی به بیمارستانهای خارج از زندان خوداری می کردند.
این زندانی سیاسی هنگام انتقال به بیمارستان به همبندیهای خود گفته بود به هیچ وجه حاضر به شکستن اعتصاب غذایش نخواهد بود و از پذیرفتن سرم خوداری خواهد کرد و تنها با عملی شدن خواسته هایش به اعتصاب غذا پایان خواهد داد.
خواسته زندانی سیاسی جعفر عظیم زاده برداشته شدن اتهامات اقدام علیه امنیت و آزادی تشکلهای مستقل صنفی معلمان و کارگران است.
جعفر عظیم‌زاده، دبیر هیأت مدیره اتحادیه آزاد کارگران ایران، در اسفندماه سال ۹۳ از سوی بیدادگاه ارتجاع به شش سال حبس و دو سال محرومیت از «فعالیت در فضای مجازی و رسانه‌ها و مطبوعات» محکوم شد.


این مدافع حقوق کارگران در اعتراض به امنیتی کردن فعالیت‌های صنفی و تجمعات و اعتصابات کارگران و دستمزدهای زیر خط فقر اعتصاب‌غذا کرده است. تا کنون صدهاتن از مدافعان حقوق کارگران، زندانیان سیاسی و تشکلهای کارگران و معلمان در حمایت از این زندانی سیاسی موضعگیری کردند.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

همبستگی ملی،12،می،2016 : ایران:‌ اعدام و قطع انگشتان دست دو زندانی به اتهام سرقت


دژخيمان رژيم ضدبشري آخوندي روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت (۸ مه) یک جوان را به اتهام سرقت مسلحانه در ملأعام در کرمانشاه به دار آویختند و روز پس ا‌ز آن انگشتان دست یک زندانی ۳۹ساله را به اتهام سرقت در زندان مشهد قطع کردند. مجتبی ملکی دادستان عمومی رژیم در استان کرمانشاه در همان روز گفت: «دستگاه قضایی، ضابطین و نیروی انتظامی در جهت ایجاد امنیت مصمم هستند و در حق هیچ مجرمی اغماض نمی‌‌کند» (خبرگزاری سپاه قدس-تسنیم.)
این مجازاتهای سبعانه صرفاً به منظور شدت بخشیدن به فضای ارعاب در جامعه و مهار اعتراضات فزاینده مردم جان به لب رسیده ایران صورت می گیرد..خامنه ای ولی فقیه نظام آخوندی در روز ۱۹اردیبهشت در ديدار با نيروي سركوبگر انتظامي «امنيت» را موضوعي «درجه يك» خواند و زیر عنوان «تأمين امنيت اجتماعي و اخلاقي» بر تشدید سرکوب تأكيد كرد و گفت: «دايره حضور نيروي انتظامي درسراسر كشور و برقراري امنيت در همه مناطق سكونتي و محيطهاي زيستي مردم اعم از مناطق حاشيه یی شهرها, مناطق دور دست و شهرهاي كوچك» بايد گسترش يابد.
رژيم ایران كه مردم ايران آن را «پدرخوانده داعش» مي نامند، در حالي به اتهام سرقت از جوانان قربانی می گیرد كه ثروتهاي افسانه يي و اختلاسها و سرقتهاي ميليارد دلاري سران و مقامات رژيم اقتصاد ايران را ويران و مردم و جوانان را به فقر و بيكاري كشانده است. اکثریت مردم زیر خط فقر زندگی می کنند و خیل عظیم گرسنگان حتي توان تأمين ابتدايي ترين نيازهاي زندگي خود و خانواده شان را ندارند. به گفته کارگزاران خود رژیم۷۰ درصد جامعه شهری و روستایی ایران زیر خط فقر قرار دارند و دستمزد پایه کارگران چند بار كمتر از خط فقر اعلام شده توسط خود رژیم رسیده است.
در حالي که جوانان كشور كه خود قربانيان چپاول نجومي و ستم آخوندي هستند اعدام و انگشتان دستشان قطع مي شود، علی لاريجاني، رئیس مجلس آخوندي در روز 20 ارديبهشت تصريح كرد: «الان حدود 20 میلیارد دلار در سال قاچاق وارد كشور می‌شود كه هیچ كارخانه یی نمی تواند با آن رقابت كند. قاچاق به تولید و به استانداردها لطمه می زند.»
سرنخ قاچاق به طور کامل در دست خامنه اي و نهادهای سراسر فساد و جنايت وابسته به او و سپاه پاسداران و دیگر سردمداران رژيم آخوندي است.
                                       دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران

                                      ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ (۱۰مه ۲۰۱۶)

همبستگی ملی،12،می،2016 : اعتراف به شکنجه شهید راه آزادی ستار بهشتی توسط دژخیمان خامنه ای


اعتراف به شکنجه شهید راه آزادی ستار بهشتی توسط دژخیمان خامنه ای
علی مطهری عضو مجلس ارتجاع با اعتراف به بخشی از جنایات رژیم آخوندی گفت:‌ وقتی یک جوانی مثل ستار بهشتی زیر شکنجه می‌میرد و وقتی می‌خواهیم اعتراض کنیم، می‌گویند کتمان کن، این غلط است.

وی که اظهاراتش توسط منابع باند مغلوب رژیم منتشر شده، افزود: برای یک انتقاد کوچک افراد را به زندان می اندازند، در انتخابات اجبار در رای دادن به افراد خاص وجود دارد و تهاجم چماقداران به اجتماعات و سخنرانی ها، و عده ای حق اعتراض مردم را به رسمیت نمی شناسند و قبول ندارند.

همبستگی ملی،12،می،2016 : کمیته حقوق بشر سنای کانادا نقض حقوق بشر در ایران را با حضور احمد شهید محکوم کرد


سنای کانادا نقض حقوق بشر در ایران را محکوم کرد
کمیتة حقوق بشر سنای کانادا با صدور بیانیه‌یی دربارة جلسة استماعی که طی آن احمد شهید گزارشگر ویژة دبیرکل ملل متحد نیز شهادت داد خاطرنشان کرد، تعداد اعدام‌ها در ایران رو به افزایش است و اعدام‌ها از جمله علیه افراد زیر ۱۸ سال صورت می‌گیرد. زنان و کودکان در ایران با تبعیض مضاعف روبرو هستند.
در این بیانیه به نقل از سناتور جیم مونسون رئیس کمیتة حقوق بشر سنا آمده است: «نقض حقوق بشر در ایران را نمی‌توان نادیده گرفت. به‌نظر ما حیاتی است که صدای تمامی شهروندان ایران شنیده شود.»
سناتور سالما آتالاجان نایب‌رئیس این کمیته نیز خاطرنشان کرد که (رژیم) ایران به‌خاطر کارنامة حقوق بشری‌اش، به‌نحو گسترده‌یی محکوم شده است.
بنا به اطلاعیة کمیتة حقوق بشر سنای کانادا، در جلسة استماع این کمیته، احمد شهید، نمایندة ویژه دبیرکل برای ایران، توضیحاتی را دربارة اعدام‌های غیر قانونی و نقض گستردة حقوق بشر توسط رژیم ارائه کرد.
احمید شهید تصریح کرد که اعدام‌هایی که تحت عنوان اتهامات مربوط به مواد مخدر صورت می‌گیرد، حتی باعث اعدام کلیة مردان برخی روستاها شده است.
وی هم‌چنین گفت: «مردم ایران، بسیار... تحصیل‌کرده و پیشرفته هستند و در هر کجا و هر زمان که می‌توانند، حقوقشان را طلب می‌کنند. اگر آنها یک صدای واقعی داشته باشند، آن‌گاه ایرانی بسیار متفاوت خواهیم داشت.»
مارک دوبوویتز مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی‌ها در آمریکا نیز به جلسة استماع کمیته حقوق‌بشر سنای کانادا گفت: ایران توسط یک رژیم فاسد حکمفرمایی می‌شود و این باعث شده تا جامعة بین‌المللی نگرانی خود را از نقض حقوق‌بشر توسط رژیم ایران با اعمال تحریم های بین المللی نشان بدهد.
در رابطه با تحریم‌ها و تعامل اقتصادی، مشکل این است که هم‌اکنون با یک رژیم به‌شدت فاسد تعامل می‌شود؛ رژیمی که تمامیت ثروت ایران را کنترل می‌کند. لذا اساساً با رژیمی فریبکار و دزد تعامل می‌شود.»
وی افزود: رژیم ایران در میان بدترین حکومت‌های زندانی‌کنندة روزنامه‌نگاران است.
سایت سنای کانادا - ۱۷ می ۹۵
رژیم آخوندی در و اکنشی ترس آلود در رسانه های حکومتی نوشت:‌نظام در نشست سنای کانادا به نقض حقوق بشر متهم شد.
خبرگزاری سپاه پاسداران نوشت: کمیته حقوق بشر مجلس سنای کانادا, جلسه استماعی با حضور احمد شهید», گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران و «مارک دابوویتز», مدیر بنیاد دفاع از دموکراسی برگزار کرد.
«دابوویتز» پس از طرح این ادعا که ایران روزنامه‌نگاران را زندانی می‌کند با لحنی شدید نظام را مورد حمله قرار داد و گفت تعامل‌کنندگان با رژیم ایران, در حال برقراری ارتباط با «دزدها و کلاهبردارها» هستند.

در این جلسه «احمد شهید» به افزایش اجرای حکم اعدام در ایران انتقاد کرد.

همبستگی ملی،12،می،2016 : مهرداد هرسینی: حرکت گسل های کارگری علیه دیکتاتوری ولی فقیه

مهرداد هرسینی: حرکت گسل های کارگری علیه دیکتاتوری ولی فقیه
اوجگیری اعتراضات کارگران به جان آمده در حاکمیت استثمار گر و چپاولگر ولی فقیه اکنون به موضوع روز نه تنها رسانه های حکومتی، بلکه فراتر از آن موجب دلگرمی تمامی اقشار بجان آمده در راستای مبارزه علیه دیکتاتوری سرکوبگر حاکم بر میهن امان شده است. با نگاهی به داده های مبارزاتی کارگران و زحمتکشان ، دیگر کمتر روزی است که شاهد خیزش های این قشر بجان آمده و بشدت ضربه خورده نباشیم.
 واقعیت این است که جامعه کارگری در ایران که بنا به اقرار مقامات رژیم رقمی بالغ بر 11 میلیون و حتی به روایتی تا 13 میلیون می باشد، جامعه ای مملو از ستم، نا عدالتی و استثمار به معنی واقعی کلمه است. پنهان کاری های دولت آخوند روحانی در ارائه آمار دقیق از این گسل تحت ستم مضاعف، به یقین ریشه در سیاست های حکومتی جبار و خون ریز را دارد که همواره در تلاش است تا اذهان عموم و حامیان این قشر زحمت کش را برای مخدوش نمودن واقعیت هایی استوار بر درد و رنج کارگران، منحرف نماید.
 با این اوصاف و در بهترین حالت باید گفت که جامعه جوان و پویای ایران اکنون با جمعیتی بین 35 الی 40 میلیونی کارگری ویا متاثر از کار روبرو می باشد که به مثابه نصف و یا به روایتی نصف بیشتر جامعه ستم کشیده ما را تشکیل می دهند. زیرا اگر نرخ اعضاء هر خانوار کارگری را 3 الی 4 نفر ملاک قراردهیم ، در آن صورت می توانیم بهتر به عمق و ریشه جامعه کارگران و زحمتکشان در ایران برسیم
همچنین سخن از طیف بزرگی از جامعه است که یا در خط فقر «دستمزد» قرار دارند و یا در فقر «زیربنایی و سیستماتیک». انسان های دردمندی که برای نمونه از روستاها با امید به زندگی بهتر و در نبود شغل و وخامت صنعت کشاورزی، به شهرهای بزرگ روی آورده و در نهایت بدلیل نبود ظرفیت های تولیدی، به حاشیه شهرهای بزرگ پرتاب شده اند. حاشیه نشینان همان طیف گسترده ای هستند که به گفته سازمان ملل حدود 20 میلیون از کل جمعیت کشور را بخود اختصاص داده اند.
 در این رابطه بسیاری از کارشناسان در حوزه کار و کارگری معتقدند که آمار جامعه کارگری در دیکتاتوری خامنه ای بسیار بالا تر از این ارقام است. مثلا کودکان کار ، زنان و کودکان کارتن خواب در این آمار و ارقام که بخودی خود یک معضل بسیار بزرگ اجتماعی می باشند، قید نشده است. و یا نمونه هایی همچون کارگران خارجی بویژه کارگران محروم افغانی که از ظلم و ستم و جنگ بنیاد گرایی طالبان به مار غاشیه ای بنام «ولی فقیه» در ایران پناه آورده اند و همچنین زنان خانه دار که به موازات امرو خانه و خانواده، به مشاغل کارگری روی آورده اند نیز در این آمار و ارقام های حکومتی به چشم نمی خورند.

برای نمونه مدیر حکومتی در خانه کودک ناصر خسرو ضمن اعتراف به این واقعیت که آمار دقیقی از کودکان کار در کشور وجود ندارد، گفت: «بسیاری از کودکان کار فاقد اسناد هویتی هستند و در هیچ سرشماری به حساب نمی‌آیند در حالی که تعداد آنها که در کارگاههای زیرزمینی در بدترین شرایط اقتصادی، بهداشتی و تغدیه‌ای زندگی می‌کنند قابل‌توجه است». (سایت حکومتی دانشنامه روان شناسی و علوم تربیتی 7 اردیبهشت 1395)
 صرفنظر از بحث آماری که در رژیم آخوندی سلیقه ای، باندی و غیرشفاف عمل می کند، کارگران میهنمان اکنون با مشکلات عدیده ای همچون صنعتی بنام «عدم پرداخت حقوق، مزایا، عیدی و پاداش» و یا «نبود سندیکاهای مستقل کارگری» و همچنین «نبود قراردادهای کاری» در واحد های تولیدی و صنعتی و دربسیاری از کارگاه ها که در دست باند های مافیایی رژیم قراردارند ، دست و پنجه نرم می کنند.
این سخن بدان معنا است که برای نمونه نبود قراردادکاری نخستین پایه برای استثمار کارگران می باشد که در روند خود به معنای نداشتن هرگونه حق و حقوق ، نداشتن بیمه های درمانی ، نداشتن حق اعتراض، نداشتن حقوق بازنشکستگی و از کار افتادگی و نبود امنیت شغلی است.
برای نمونه دبیر اجرایی حکومت در خانه کارگر استان مازندران در این باره می گوید: «90 درصد جامعه کارگری مازندران کارگر قراردادی و از امنیت شغلی برخوردار نیستند.»
غلامرضا عباسی، رئیس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران گفت: «95 درصد کارگران نسخه‌ قرارداد کار ندارند». (خبرگزاری نیروی تروریستی قدس تسنیم 31 خرداد 1394)
 بحران هایی همچون نرخ بالای بیکاری و یا تورم افسار گسیخته اکنون بسیاری از خانوارهای کارگری را به مرز سقوط کشانده است. برای نمونه خبرگزاری حکومتی مهر( 19اردیبهشت 95) در مطلبی تحت عنوان «زنگ خطر بیکاری در 10 گروه شغلی/ بیکاری به مشاغل عالی هم رسید» می نویسد «آمارها نشان می‌دهد یک میلیون و 300هزار نفر در کشور، قبلاً شاغل بوده و به دلایلی از جمله تعطیلی، تعدیل نیرو، بیکار شده‌اند، همچنین گروه شغلی ساختمان پرریسک‌ترین حوزه کاری شناخته شده است». و یا در نمونه ای دیگر دبیرکل حکومتی در خانه کارگر (خبرگزاری حکومتی ایلنا 7 اردیبهشت 1395) گفت: «در حال حاضر درآمد 35 درصد از کارگران تنها کفاف خوراک آن‌ها را می‌دهد و برای امور دیگر زندگی آن‌ها کفایت ندارد.»
 معنای این جملات اعتراف به وجود بحران روبه رشد فلاکت در رژیم چپاولگر آخوندی است که اکنون به مانند بختک بر سر 7 میلیون کارگر (بخوانیم به انضمام خانوارهای آنان بالغ بر 25 الی 28 میلیون نفر) با درآمد های ماهانه زیر 812 هزار تومان فرود آمده است. بحرانی که به گفته متولیان حکومت، درآمد بیش از 65 درصد از کارگران کشور حتی کفاف خوراک روزانه آنها را نمی دهد ، چه رسد به کل مخارج زندگی.
 این در حالی است که دولت آخوند روحانی در اسفند ماه گذشته حداقل حقوق کارگران را برپایه 812 هزار تومان قرارداده است. با نگاهی به آمارهای حکومتی برای مثال خط فقر در کلان شهرها یی همچون تهران، اصفهان، شیراز، تبریز که اکنون بین 2 و نیم میلیون تا 3 میلیون 200 هزار تومان می باشد، این سوال برای هرانسان دردمندی پیش می آید که کارگران و زحمتکشان میهن امان این فاصله و کمبود دو میلیون تومانی را از چه منبعی باید پر نمایند؟
خاطرمان هست که در زمستان سال گذشته کارگزاران حکومتی اعلام کرده بودند که هر فرد از خانوارهای ضربه پذیر و کارگری باید ماهانه «دست‌کم 250 هزارتومان» داشته باشد تا دچار «فقر خشن، مطلق و شدید» نشود.
 لذا از هر منظر که به صورت مسئله وجود فقر گسترده در کشور نگاه کنیم ، به یقین به همان مخرج مشترک یعنی فلاکت در میان جامعه کارگری کشور که متاثر از دو پارامتر بیکاری و فقر است، خواهیم رسید. سخن از گسل بزرگ کارگری در کشوری است که بروی دریایی از نفت و گاز و منابع طبیعی و کشاورزی قرارگرفته، اما حقوق و دستمزد زحمت کشان آن نه تنها خرج خورد و خوراک آنها را نمی دهد، بلکه این بحران تا بدانجا پیش رفته است که اساسا خانواده های کارگری اقلامی همچون آموزش و پرورش، درمان، رفاه اجتماعی، لباس و پوشاک و مسافرت و غیره را از سبد ماهانه خود حذف کرده اند.
 با این اوصاف شاهد هستیم که اعتراضات و فشار گسل های کارگری با الهام از عنصر مقاومت و پایداری مجاهدین و مبارزین، دیگر کمتر روزی است که کلیت نظام آخوندی با شعار «نان حق مسلم ماست» به چالش نکشند. کارگران و زحمت کشان به درستی نظام ولایت فقیه را منشأ اصلی ستم و تجاوز علیه حقوق خود می دانند. لذا احقاق حقوق کارگران و طبقات محروم، به یقین در خارج از این نظام استثمارگر بوده و بدون سرنگونی رژیم ولایت فقیه امکانپذیر نیست. به گفته خانم مریم رجوی «اعتراض و مقاومت کارگران در سراسر کشور بیانگر این حقیقت است که آنان به درستی نظام ولایت فقیه را منشأ اصلی ستم و تجاوز علیه کارگران و زحمتکشان می‌دانند. لذا احقاق حقوق کارگران و طبقات محروم، بدون سرنگونی رژیم ولایت فقیه امکانپذیر نیست».

همبستگی ملی،12،می،2016 : هادی مظفری: حکایت معلم ها و معلم نماها در حکومت جاهلان

 هادی مظفری: حکایت معلم ها و معلم نماها در حکومت جاهلان
شغل شریف معلمی در تمامی جوامع مورد احترام و تکریم است. در تمامی ادیان نیز از معلمان و آموزش دهندگان با اکرام و احترام یاد شده است. در حکومت سید علی اما در بر پاشنه ای دیگر می چرخد. معلمان که در کنار کارگران در زمرۀ زحمتکش ترین اقشار جامعه به شمار می روند، مورد توهین و اهانت قرار گرفته، بازداشت می شوند و همچون معلم وارسته و شریف فرزاد کمانگر با دوازده سال سابقۀ تدریس بر چوبه های دار درس ایستادگی و مقاومت را به شاگردان و دانش آموزان خویش می آموزند.

فضاهای آموزشی در ایرانِ تحت سلطۀ ارتجاع، همیشه تحت فشار و خفقان و سرکوب قرار داشته اند. گویی حکومتِ حاکم بر میهن، شرف و فهم و درک و آگاهی را برنمی تابد و این عناصر را برای هر فرد آزاده، جرمی سنگین به حساب می آورد و برای مسببانش زندان و شکنجه و اعدام تجویز می نماید.
محمود بهشتی لنگرودی از اعضای کانون صنفی معلمان است که تنها بخاطر پیگیری مطالبات صنفی و حق و حقوق ضایع شدۀ همکارانش از حکومت جهل و تباهی، به زندان افتاده است. نه مبارزۀ مسلحانه کرده است، نه ادعای سرنگون کردن حکومت را داشته است. جرمش همانگونه که رفت، پیگیری خواسته ها و مطالبات به حق همکارانش بوده است. سوال اصلی و اساسی اش این بوده است که چرا معلمان با اینهمه زحمت و تلاش باید زیر خط فقر به سر ببرند. و این همان کاریست که در کشورهایی که حتی ذره ای از دموکراسی نصیب برده باشند، بسیار عادی و معمولی به شمار می رود.
این معلم آزاده و شریف در حال حاضر بعلت وخامت اوضاع جسمی ناشی از اعتصاب غذا در بیمارستان به سر می برد.
رسول بداقی نیز به خاطر پیگیری مسائل صنفی معلمان و به همان جرمی که همکار او را راهی زندان کرد، هفت سال را در زندانهای حکومت ضد عقل و منطق آخوندها به سر برد. در حالیکه بسیاری از اراذل و اوباش و اختلاس گران حکومتی حین مدت محکومیت خویش به مرخصی می روند، این معلم آزاده و شریف طی هفت سالی که در زندان به سر برد، اجازۀ مرخصی از زندان را نیافت و این نشانه ایست از عمق کینه و سوزش حکومت از فرهیختگان و دانش اندوختگان در سرزمینی که جاهلان بر جان و مال و ناموس مردم مسلط شده اند.
طبق آخرین اخبار رسول بداقی که به عیادت همکار خویش در بیمارستان شتافته بود، پس از آنکه توسط ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفت، بازداشت و به اوین منتقل شده است.
رفتار رژیم وحشت و جنون با معلم نماها و نامعلمها البته به گونه ای دیگر است. اخیرا پرده از جنایت هولناکِ یک به اصطلاح معلم در یکی از روستاهای زنجان برداشته شد که دو دانش آموز دختر بیگناه و نُه ساله را مورد آزار و اذیت جنسی قرار داده بود. نامعلمی که از او همانند اختلاس چی های حکومتی فقط از دو حرف «ی.ن» نام برده شده است و بنا به روایتی یکی از برادرانش رئیس یک بانک و دیگری پاسدار می باشد.
یکی از این دو خانواده های قربانی ماجرا را پیگیری می کند. معلم نما دستگیر می شود و سپس به قید ضمانت آزاد شده و بنا به گفتۀ دائی دخترک معصوم و بی پناه، به روستا بازگشته و جلوی خانۀ آنها رژه می رود و مسخره شان هم می کند.!!!
حتما به خاطر دارید که بهار سال ۹۳ نیز ناظم یک دبستان در غرب تهران به اتهام آزار جنسی شش کودک هشت تا یازده ساله بازداشت شد. این ناظم نیز با گذاشتن وثیقه آزاد شد. (حتما خطرش برای جامعه کمتر از رسول بداقی بوده است که هفت سال را در زندان بدون مرخصی به سر برد.)
دردناکتر نیز اینکه مدیران مضحکه ای که آموزش و پرورشش می نامند، این کودکان بیگناهِ نابالغ را نیز «تا حدی مقصر» قلمداد نمودند.
این دو نکته تصویر و آئینه ای روشن از حکومتی را در پیش چشم همگان قرار می دهند که از اولین روز حیات نکبت بارش، انسانیت و شرافت و آزادگی را بر نتابیده است. در مقابل تا توانسته به اراذل و اوباش و متجاوزین میدان داده و چتر حمایتش را نیز بر سر آنها گسترده است. رسول بداقی ها و بهشتی لنگرودی ها همانند هزاران تن دیگر از همکاران مبارز و شریفشان دقیقا به جرم همین شرافت و پاکدامنی و انسانیت است که در مقابل این جانیان و جاهلان قرار می گیرند و از عواقب آن نیز ابایی ندارند. به همین دلیل بهشتی لنگرودی خطاب به قاضی القضات جنایت پیشۀ خامنه ای نوشته است:
«...در اعتراض به احکام رنگارنگ و ناعادلانه‌ای که برایم صادر گردیده، در اعتصاب غذا به سر می برم و برای رساندن پیام تظلم‌ خواهی خویش از جانم مایه گذاشته‌ام، چیزی برای از دست دادن باقی نمانده‌است تا از آن وحشت داشته باشم. اینجانب با اینکه بعد از پانزده سال فعالیت آرام صنفی به این باور رسیده‌ام که گویی هیچ گوشی برای شنیدن و هیچ چشمی برای دیدن در اوضاع نگران‌کننده فعلی وجود ندارد...»

آری! رژیم با درهم کوبیدن فعالیتهای آرامِ حتی صنفی، به کرّات ثابت کرده است که راهی جز قیام و خیزش مردمی در مقابل خویش باقی نگذاشته است. راهی که از خرداد سال شصت آغاز شد، در سال هشتاد و هشت شعله کشید و در آینده ای نه چندان دور با دستان توانمند ملت ستمدیده و مقاومت سرافرازشان، با در هم کوبیدن نظام جهل و جهالت، آزادی را برای ایران زمین به ارمغان خواهد آورد.

۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

همبستگی ملی،10،می،2016 : علی مقدم: جایی که برپینه دست ها بجای بوسه شلاق می زنند

علی مقدم: جایی که برپینه دست ها بجای بوسه شلاق می زنند
((آه، چقدر اینجا روشن شد، این طوری چقدر خوبه، اگر ما یک نوری مثل این داشتیم دیگر براحتی میتوانستیم این سنگ ها را بکنیم و بیرون به بریم))...این ها کلماتی بودند که با حسرتی عمیق از دل یک کارگر زحمتکش به هنگام روشن شدن نورافکن فیلمبرداری من در تاریکی معدن ذغال سنگ بیان میشد، حس این حرف و دردی که در درون تک تک کلمات آن نهفته بود تنها وقتی امکان پذیر است که مثل او روزها و ماه ها و سالها در دل معدنی تاریک با نور بسیار کم ناشی از لامپ کوچک روی کلاه خود با پتگ و قلم به تخته سنگ های مقابل خود ضرباتی پی در پی و بی پایانی زده باشید. متاسفانه باطری نورافکن دوربین من پس از چند دقیقه فیلم برداری نورش تمام شد و نتوانست پاسخگوی آرزوی ساده آن کارگر معدن باشد ولی جمله درد آور او در تاریکی آن معدن برای همیشه در خاطر من حک شد و باقی ماند. صحنه این کارگر معدن ذغال سنگ مربوط به یکی از سکانس های اولین فیلم من پس از پیروزی انقلاب ۵۷ به نام من یک رنجیرم بود فیلمی که در آن تلاش کرده بودم تا گوشه هایی از درد و رنچ زحمتکشان محروم میهنمان را در زیر شلاق ستم و استثمار به اشکال مختلف به تصویر کشیده و حق و حقوق آنان ر ا درمقابل چشمان بینندگان فیلم فریاد کنم. هر تصویری بیانگر ستمی بود بردستانی پینه بسته و چهره هایی تکیده و زجر کشیده. کارگران کوره پزخانه، کارگران قالی باف، کارگران کارخانه، کارگران معدن، روستائیان و دهقانان، باربران و دستفروشان زن و مرد و پیر و جوان هر کدام بازیگران اصلی قسمتهای مختلفی ازاین فیلم بودند. در سکانس های بعدی همین گونه رنجبران در صفوف تظاهرات برعلیه شاه و سپس در حین حمله و تسخیر پادگانها در روز 22 بهمن دیده میشدند و سرانجام نیز در آخرین سکانس پس از پیروزی انقلاب فیلم با چهره های درد کشیده همین زحمتکشان با چشمان خیره شده به دوربین و در انتظار رسیدن به حق و حقوق خود به پایان می رسید و نهایتا برروی آخرین تصویر کلوزآپ چشم های خشمگینی که برگونه های سیاه شده از گرده های ذغال سنگ می درخشیدند جملاتی از دفاعیات مهدی رضائی در فضا طنین انداز می گردید که:
((هدف ما چیزی جز بهروزی خلق و درهم شکستن هرگونه روابط ظالمانه اجتماعی و اقتصادی و استوار ساختن تعالیم انقلابی اسلام در جامعه نیست. جامعه ای آزاد، بی طبقه و توحیدی جامعه ایده آل ما است))

من این فیلم را دو ماه پس از سرنگونی شاه برای پخش به تلویزیون چام جم درحکومت مدعی مستضعفین بردم. در آنجا یک هیئت 10 الی 15 نفره فیلم را بدقت چک و بازبینی کردند. رئیس آنها فردی بود به نام بهشتی. آنها پس از دیدن فیلم و صحبت در مورد آن خطاب به من گفتند که این فیلم تنها به شرطی قابل پخش از تلویزیون خواهد بود که من سکانس ده دقیقه ای آخر پس از پیروزی انقلاب که کارگران را به حالت انتظار به نحوی که هنوز هیچ چیزی در زندگی و کارشان تغییر نکرده با جملات مهدی رضایی را از فیلم حذف کنم. که من گفتم مگر شما نمی گوئید که حکومت مستضعفان هستید بنا براین باید این صحنه ها را نشان بدهید تا برای بهبود وضع کارگران و رنجبران کاری صورت بگیرد ولی آنها همچون خمینی و آعوان انصارش به تنها چیزی که فکر نمی کردند همین دست های پینه بسته بود بار دیگر حرفهای مزخرف خودرا درمورد سانسور فیلم بعنوان تنها راه حل پخش آن برای من تکرار کردند. درهرحال من حذف حتی یک فریم از فیلم رانیز نپذیرفتم و از آنجا خارج شدم و فیلم را به همت همان دانشجویانی که با کمک مالی شان موفق به ساختنش شده بودم تکثیرکرده و در دانشگاه تهران و دیگر دانشکده ها و انجمن در تهران و شهرستانها به نمایش درآوردم. این اولین تجربه من در زمینه برخورد با رژیم آخوندی مدعی مستضعفین در رابطه با کارگران و زحمتکشان بود، مدتی بعد در روزنامه خواندم که یک کارگرمعدن بخاطر کمبود هوا در داخل تونل ها دچار خفکی شده و مرده است با خواندن این خبر من بلافاصله به همراه مجاهد شهید بهمن ترشیزی که از دانشجویان دانشگاه ملی بود و بعدها پس از 30 خرداد 1360 در خیابان به تور مزدوران خمینی افتاد وبا رگبار مسلسل های آنها به شهادت رسید برای فیلم برداری ازاین واقعه خود را به آن محل رساندیم. ماموران ژاندارمری و کمیته امام در محوطه بیرونی معدن ایستاده بودند. رئیس کمیته چی ها با دیدن ما پرسید شما از کجا برای فیلم برداری آمده اید که بهمن گفت ما از طرف سینمای آزاد تلویزیون آمذ یم کمیته چی مزبور با شنیدن این موضوع با لحنی خودمانی گفت پس خودی هستید، فکرکردیم که نکند از طرف این گروههای ضد انقلاب و منافقین و چپی ها آمده باشید و بخواهید از این قضیه سو استفاده بکنید . هنوز چند ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود ولی مرتجعین حاکم به سرعت جای خالی شاه را پر کرده و در حمایت از صاحبان صنایع و معادن شریک غارت حاصل دست رنج کار زحمتکشان محروم شده بودند، به همین دلیل بود که برای جلوگیری از مشخص شدن واقعیت صحنه در مورد مرگ آن کارگر محروم درجلوی معدن صف کشیده بودند. درهرحال ما با کلک زدن به آنها و خودی وانمود کردن خود از میان نفرات کمیته و ژاندارمری عبور کرده و به سراغ کارگران دیگر معدن که زنده مانده بودند رفتیم. قضیه خیلی ساده بود کارگران درحین کارکردن دچار کمبود هوا وخفگی شده بودند ولی وقتی آنها را به حالت نیمه جان ازتونل معدن به بیرون آورده بودند هیچ وسیله ای برای رساندن آنان به بیمارستان نبوده و بهمین دلیل آن قدردرآنجا مانده بودند تا بمیرند. یکی از کارگران معدن که با ناراحتی بسیار این موضوع را تعریف می کرد گفت که این چنین اتفاق هرلحظه ممکن است برای من یا دیگر دوستانمان نیزتکرارشود چون در اینجا هیچ وسیله ای برای امداد و کمک رسانی برای ما وجود ندارد. آخر چرا ما باید سالهای سال در اینجا از صبح تا شب در دل تاریکی معدن جان بکنیم ولی صاحب این معدن حتی برای یک بار هم به اینجا سر نزده باشد؟ چرا ما باید ازصبح تا شب در اینجا کار بکنیم و او در لندن برای خودش زندگی کند و ه رماه پول حاصله از دست رنج ما را برایش ارسال کنند؟ چرا دوست من باید در اینجا به این شکل بمیرد ولی او در آنجا برای خودش خوش گذرانی بکند؟ من به او گفتم همه این حرفهایت را جلوی دوربین بزن تا ضبط کنم و سپس براساس حرفهای پر از درد و رنج آن کارگر ستمدیده صحنه های مختلفی ازمعدن وخود وی فیلم برداری کردم و با بازسازی صحنه مرگ آن کارگر بیگناه یک مستند کوتاه به نام <گزارش یک جنایت> ساختم و دو مرتبه آنرا برای پخش از تلویزیون مدعی دفاع از مستضعفین بردم. در آنجا مسئول سانسور فیلم ها که یک حزب اللهی دو آتشه بود پس از دیدن فیلم به من گفت که آقا این فیلم را که نمیشود از تلویزیون نشان داد چون که خیلی برعلیه دولت تمام می شود. گفتم مگر دولت حامی مستضعفین نیست مگر ما انقلاب نکردیم تا مردم به حق و حقوقشان برسند خوب باید امثال این گونه فیلم ها را نشان بدهید تا بفهمند که کارگران محروم در چه وضعیتی هستند و برای کمک به آنها اقدامی بکنند. فرد مزبور که کار کشته تر از این حرفها بود که با حرفهای من خام بشود گفت نه این فیلم را نمیتوانیم پخش کنیم مگر اینکه شما یک تیتر در اول فیلم بزنید و در آن بنویسید که این حادثه در زمان شاه اتفاق افتاده است نه الان. که من به وی گفتم نخیر این حادثه همین یک ماه پیش اتفاق افتاده نه زمان شاه و من هم هیچ وقت چنین تیتری را در اول فیلم خودم نخواهم زد. اکنون ۳۷ سال از آن زمان می گذرد اگر در آن اوایل انقلاب ممکن بود که کسی چهره واقعی جنایتکاران مرتجع حاکم بر میهنمان را بخوبی نشناخته باشد اکنون پرده های تزویرو دجالیت آخوندی کنار رفته و ماهیت ضدخلقی بودنشان برای همه مثل روز روشن شده. اخبار مطبوعات و سایت های مختلف و فضای اینترنت مملو است از ظلم و ستمی که به انواع مختلف از طرف رژیم ضدبشری آخوندی برسرهمه اقشار مردم تحت ستم مان بخصوص کارگران وارد می آید. اخبار سرکوب و جنایت یکی پس از دیگری سلسله وار همچون کات هایی سریع در مونتاژ فیلم از جلوی چشمان انسان عبور میکند. ستاربهشتی کارگر وبلاگ نویس آزادیخواه در زیر شکنجه به شهادت رسید. کارگر گرسنه ای در تظاهرات برای نان با گلوله بقتل رسید. یک کوله بر محروم در کوهستان به خاک و خون کشیده شد. دست فروش حامل بادام هندی به ضرب گلوله دژخیمان آخوندی در خون خود غلطید. شاهرخ زمانی سخنگوی کارگران در زندان بطرز مشکوکی توسط بازجویان خود بقتل رسید. کارگری در . . .
بدین گونه پس از سالهاسرکوب و ظلم و جنایت از یک طرف و غارت و چپاول اموال و سرمایه های مردم ایران و ساختن کاخ های افسانه ای و دزدیهای ملیاردی از طرف دیگر هیچ شک و شبه ای برای کارگران و دیگر مردم محروم و ستمدیده میهنمان باقی نمانده است که تا این رژیم آخوندی ضدبشر در میهن عزیزمان ایران حاکم است رسیدن به هیچ حق و حقوقی برای هیج یک از آحاد ملت ایران متصور نیست. کارگران و زحمتکشان دربند مان نیز همچون روستائیان محروم و معلمان و کارمندان و زنان و دانشجویان و اقلیت های قومی و مذهبی و دیگر اقشار مردم ایران تنها روزی به حق و حقوق خود خواهند رسید که این رژیم سرکوبگر و مرتجع از صفحه روزگار محو گردد و عید واقعی کارگران و زحمتکشان و همه مردم ایران فرا برسد. روزی که بگفته پیامبر اکرم بوسه بر دست های پینه بسته زده شود و حکومت عدل و مساوات علی برپا شود. روزی که سرانجام دوربین من به جای قطرات اشگ چکیده بر دستهای پینه بسته در معادن تیره و تار از رقص و شادی و لبخند شکفته شده بر لبان زحمتکشان و پرواز پرنده های آزاد در آسمان سپید، و روشن میهنمان فیلم برداری کند.


همبستگی ملی،10،می،2016 : سهیلا دشتی:‌ بهار شیرازدر بند، نگاه مردم به توریست ها

سهیلا دشتی:‌ بهار شیراز
یکی از همکاران سوئدی به من سلام گرمی کرد و گفت برای تعطیلات به ایران رفته است و به تازگی از ایران برگشته است. جا خوردم! نمی دانستم چه واکنشی نشان دهم، نگاهی به او کردم و او ادامه داد که به شیراز رفته است و در همه جا به فکر من بوده و بسته ای از کیفش در آورد و به من داد و گفت: "این را برای تو از شیراز آورده ام" و من با احساسات و افکاری متناقض ایستاده بودم. بسته را به من داد و من از او تشکری به حسب معمول کردم. در درونم چیزی در حال غلیان بود. وقتی برای گفتگوی بیشتر نبود. پشت میز کارم نشستم. همکار من یک زن سوئدی در بهار به شیراز رفته بود و بهار طبیعت بی نظیر شیراز را دیده بود. نمی دانستم به دیدار آرامگاه حافظ و سعدی هم رفته است یا نه! حوض ماهی سعدی را دیده؟ حوضی که پر از سکه های آرزو بود. شاید آرزوهائی که هیچوقت جامه عمل نپوشید. به او گفته اند که در همین شهر که گل سرسبد شهرهای ایران بود، به دستفروشان حمله کرده اند و بساط ناچیزشان را که ممر زندگی آنان است بر هم زده اند. به او گفته اند که در این شهر زندانی وجود دارد، که زندان بانانش از شقاوت و بیرحمی دست داعشیان و نیروهای شبیحه بشار اسد را از پشت بسته اند. زندانی که در آن کودکان شاهد رفتن مادر شان برای اعدام بوده اند. حتما این خانم سوئدی سفری هم به تهران داشته است. از فضای ترسی که رژیم می خواهد آن را در تمامی سطح شهر نهادینه کند، چیزی را احساس کرده است. از نگاه های مردم توانسته است که بفهمد که در چه زندان بزرگی زندگی می کنند.(دوستی که درایران زندگی می کند برایم تعریف می کرد که وقتی که توریستهای اروپائی را در تهران می بیند به سمت آنان می رود و می گوید، شما می دانید که به کشوری آمده اید که بدترین دیکتاتوری ها بر آن حاکم است. از دیدن شما خوشحال نمی شوم چون شما در مقابل جنایت ملاها سکوت کرده اید.)

به او گفته اند در همین شهری که تو در آن قدم می زنی هزاران پلیس بخوانید پاسدار و بسیجی برای حفظ نظام منحوس ولایت فقیه بر تن جان زنان و دختران اسید می پاشند. آیا میزبان محترم ایرانی از نوشته های دیوار برایش چیزی گفت که مردم آگهی فروش کلیه هایشان را بر روی همین دیوارها می نویسند. موقعی که در خیابانهای شمال شهر تهران می خواست به برج میلاد برود به او گفتند که در نزدیکی همین برج بالا بلند زندانی وجود دارد که همکاران معلمت برای دست یافتن به پایه ای ترین حقوق خود هفته هاست که در اعتصاب غذا هستند و زندانیان زیادی در همبستگی با این معلمان مقاوم دست به اعتصاب غذا زده اند. کسی از آزادی یکروزه رسول بداقی برایش گفت و یا محمود بهشتی لنگرودی که با اعتصاب خشک خودش همراهی جناح مغلوب و ولایت فقیه را در مقابل اعتراضات نشان می دهد.
در آخرین خبری که در روز ۲۰ اردیبهشت از تظاهرات و تجمعات معلمان بازنشسته داشتم، این چنین آمده است که رژیم برای از بین بردن اتحاد معلمان بازنشسته دست به حرکت بسیار زشتی زده است، بدین صورت که برای دیدار با محمد باقر نوبخت معاون روحانی و رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دو یا سه معلم بازنشسته را که از قبل تعیین شده بودند بدون هماهنگی با برگزار کنندگان تحصن به عنوان نماینده معلمان را به داخل ساختمان می فرستند و این چند نفر بعد از زمان کوتاهی بر می گردند و معلوم می شود که نوبخت حاتم بخشی کرده و به هرکدام از آنان مبلغ بسیار ناچیزی را به عنوان هدیه داده است (البته در نظام مقدس اسلامی معلوم نیست که بودجه این هدایا از کجا تأمین می شود و نهاد برنامه ریزی کشوری چه ربطی با آموزش و پرورش دارد). این حرکت حقیرانه موجب می شود که دیگر معلمان اعتراضشان بیشتر می شود. معلمان می گفتند که هزینه بیمارستان محمود بهشتی که در اعتصاب غذاست را ما می دهیم. حقوق ماهانه تمامی معلمانی که در زندانهای سراسر ایران هستند قطع شده و نوبخت فکر کرده است که می تواند با این حرکت در صفوف ما رخنه کند. آنان اضافه کردند که کسانی که با نوبخت ملاقات کرده اند نه تنها نماینده معلمان نیستند بلکه به خواسته های همکارانشان به خاطر منافع بسیار حقیر فردی پشت کرده اند.
شعری از پدرم را به یاد می آورم که می گفت:
دیگر آن شیراز شیراز نیست
بلبل اندر نغمه و آواز نیست
آسمانش را گرفته غم تمام
گشته خارج شهر از نظم و نظام
هر کجا فوته سری او افسر است
هر که در افساد بیش او برتر است
دلگشا مغموم و دلگیر و نژند
سعدی استاده است آنجا مستمند
بد لقا و زشت گشته، دلگشا
دلگشا نه بلکه زندان بلا
حوض ماهی گشته گور ماهیان
مرغ ماهیخوار بگشوده دهان

سئوالهای گوناگون در سرم می چرخید. صحنه های خبرهای دلخراش و خونین کودکان و دکتر بیمارستان حلب لحظه ای رهایم نمی کرد.  

همبستگی ملی،10،می،2016 : فروغ گلستان: پایداری یک ملت برای آزادی

فروغ گلستان:  پایداری یک ملت برای آزادی
خبرهارا که می خوانم، یکی پس از دیگری مرا میخکوب میکند.
-هشتمین روز اعتصاب غذای مشترک اسماعیل عبدی معلم وجعفر عظیم زاده، فعال کارگری درزندان.
- حال معلم زندانی محمود بهشتی در زندان اوین به دلیل اعتصاب غذای خشک به وخامت گرائید.
علی معزی وحسن صادقی، افشین بایمانی زندانیان سیاسی در حمایت از معلمان و کارگران زندانی اعتصاب غذا کردند.
خبرها حاکی از آتشی شعله ور در درون زندانهاست.
به سالها و سالیان قبل درزندان برمیگردم. دستگیریهای گسترده، اعدامهای بی وقفه،‌ صدای شوم تیرهای خلاص، فریادهای زندانی در اتاق شکنجه، پیکرهای رنجور و مقاوم زندانیان اعتصابی و رنجهای بی پایان زندانی در سلول انفرادی.
در هر دوره ای و هر سرزمینی، زندان و زندانیان انکارناپذیرترین نمود تعارض مردم با حاکمیت هستند.
یکطرف بیرحمی و شقاوت بی وحصر حاکمان و ازطرف دیگر شجاعت و مقاومت زندانیان، اعتراض، شورش اعتصاب غذا، و خلاصه فریاد نه به دژخیم.
خبرها میگوید که نبرد در زندانها بین مردم ( معلم و دانشجو و استاد و وکیل و کارگر) با رژیم حاکم شعله ور است.
و من که خبرها را یکی پس از دیگری میخوانم، یقین دارم که زندانی درحصار، بیش از هر کس ضعف و درماندگی حاکم را می‌بیند. در سلول انفرادیست اما روزنه های نور را می یابد.
در بند عمومی با انواع رنجها و محدودیتها درگیر است اما از دریچه کوچک سلول، چشم انداز آزادی را می بیند. و هر صبح با اقتدا به خورشید به جنگ سیاهی میرود.
هرچند که سیاست به دار آویختن مردم ایران ادامه دارد. ولی رخدادهای زندان بیانگر تسلیم ‌ناپذیری مردم و مقاومت آنها در 37سال حاکمیت آخوندیست.
زندان حکایت عجیبی دارد. هر اتقافی در زندان سبب میشود که زندانی تکیه اش به زندگی را از دست بدهد. همه چیز را از او میگیرند. با هر بهانه و هر اشاره به او میگویند این آخرین ایستگاه است! و او هر لحظه در حال انتخاب است. تسلیم یا مقاومت، کدام را برمیگزیند؟!
ویکتور فرانکل، روانشناس اتریشی که سالها در اردوگاه آشویتس بود در کتابش به نام «انسان در جستجوی معنا»، در روایتی از زندان و زندانی مینویسد: (همه چیز را میتوان از یک فرد گرفت الا یک چیز، آخرین آزادی یعنی قدرت انتخاب.
 بله آخرین آزادی انسان، عبارتست از آزادی انتخاب برخورد با هر شرایطی که در آن قرار میگیرد.)
آن معلم زندانی که با آب شدن شمع وجودش در اعتصاب غذا‌، الفبای آزادی را برای دانش‌آموزانش هجی میکند.
آن کارگر مبارزی که به نام آزادی، سندان وجودش را به پتکهای دژخیمان می سپارد.
آن آزادیخواهان ومجاهدان مبارزی که قهرمانتر از همیشه از اعماق زندانها فریاد آزادیخواهی برمیاورند.
 آنها که هم پیمان با دیگر زندانیان اعتصاب غذا میکنند و شکنجه میشوند با اینکه میدانند هر لحظه خود را به چوبه‌دار نزدیکتر میکنند.
آنها که مقهور شرایط نمیشوند، آنها که هر لحظه زندگی شان را به انتخابی نو گره میزنند. پیامشان از دیوارهای سخت زندان هم عبور کرده وبه گوش هرناشنوایی هم می رسد .
وقتی فرزاد کمانگر معلم جوان کرد، با شهادتش داستان ماهی سیاه کوچولو را برای دانش آموزانش دوباره و دوباره تکرار کرد.
روزی که شاهرخ زمانی کارگر شجاع، رنج کارگران را در مقاومتش برای آزادی ثبت کرد.
لحظه ای که مجید کاووسی زیر چوبه دار، با لبخندی برلب و نشانه پیروزی، مرگ و دژخیمان را به تمسخر گرفت.
در آن شب سیاه که جوان اعدامی در آخرین لحظات زندگی اش. حق اش را با لگد به سینه دژخیم کوبید.
و آن جوان که با چشم بند سیاه و طناب دار به گردن. فریاد زد: «انتقام مرا بگیرید.»

همه و همه حکایتی باشکوه از پایداری یک ملت برای آزادیست.